راز خانواده ملکه(قسمت11)
 
leave it to me
Keep moving forward
 
 
جمعه 1 آذر 1392برچسب:, :: 9:58 ::  دستای کوچولوی : ♫ ♪ لوچیا آنا-go go tomago♪ ♫

سائولار:که این طور خانم کوچولوی دامیان تصمیم دارن بجنگن!خب میدونی قوانین اینه که هرگز روی یه خانم دست بلند نکن ولی حالا که همون خانم بیش از حد پررو شده بهتره بلند کنیمو بالا پرید و با حالت لگد زنان فرود آمد!

فیلیز:آهههههههه!!!!!!!آخخخخخ

سائولار همون طور که معلوم بود به ترکیب سینه و شکم فیلیز لگد زد

سائولار:اوههههمیبینم که حالا چون برای خودت یه دختر بزرگ شدی اصلا خیال دفاع نداری!

فیلیز:(روشو برگردوند)آخخخخخخخههههههه!

سائولار:خب پس اینو ببینی بهتره

سائولار:shattero dark!!!

و با همون قدرتی که دستش بود به طرف فیلیز دوید

فیلیز میدونست که اگه اون بهش بخوره هر بلایی ممکنه سرش بیاد برای همین چرخید و با همون حالتی که توپ بسکتبال رو با دستاش پاس میداد اون جادو رو پرت کرد اونور!

سائولار:!!!!!!

فیلیز:!!!!!

سائولار به طرف فیلیز اومد فیلیز خواست از خودش دفاع کنه ولی سائولار سریع از بالا اومد پشت سرش و با جادو پرتش کرد اونور!!

فیلیز:آههههههههه(جیغ)

میرنا:فیلیز!!!!!!

فیلیز:

سائولار:تو چت شده همیشه با پررویی تمام جلوی من می ایستادی ولی امروز انقدر داری عقب نشینی میکنی ولی اصلا مهم نیست چون وظیفه من فهمیدن از اسرار تو نیست وظیفه من شکست دادن تو و به دست آوردن ملکه لائورائه!

سائولار:shattro dark fontisimo!!!!!!

و خواست اون جادوی سیاه رنگ رو به مغز فیلیز بزنه و همین کارم کرد البته به خیال خودش!

فیلیز:اوممممآهههههههه

فیلیز چشماش رو بست تا اون صحنه وحشتناک رو نبیند سائولار هم اون جادو رو دقیقا گذاشت روی مغزش ولی به محض اینکه گذاشت احساس کرد یه چیزی دارد جلویش را میگیرد و به عقب پرت شد!!!

سائولار:چییییییی؟!!!!!

فیلیز چشماشو باز کرد ولی احساس نیروی بدی نکرد و خیلی تعجب کرد که سائولار نتوست بهش جادو رو بزنه!!یه دفعه جلوی خودش یه زنی رو دید که دست هاش رو باز کرده اول تعجب کرد ولی زنه روشو برگردوند و فهمید اون خود ملکه لائوارئه!!!!!

فیلیز:اوممممملکه لائورا!!!!!!

میرنا:واوووووواون کیهاون دقیقا مثل یه ملکه میمونه!!!!

کریستال:هآخخخخب ملکه است دیگه!!!!!!

میرنا:چیییی؟!!!!

سائولار:تو دیگه اینجا چیکار میکنی فکر کنم تو باید توی کاخ سلطنتی باشی!!!!shattro darkهاهههه

خواست همونو به ملکه بزنه!!!

فیلیز:لائورا نههههههه!!!!!!

لائورا هیچ سحری نخونده یه سپهر جلوش ظاهر شد!!!

سائولار:چیییییییی؟!!!!!

بعد لائورا دستاشو بالا برد و به هم زد و یه سحری دوروبر همشونو گرفت طوری که انگار میخواستن تغییر مکان بدن!!!!!

بعد اثری ازشون نشد.

سائولار:چییییییی؟نهههه دوباره نههههه!!

میرنا چشماشو باز کرد دوباره خودشو توی اتاق استراحت دید و یکم اون طرف تر فیلیز رو دید که به حالت نرمال برگشته رفت جلو دستی روی سرش کشید.

فیلیز:اوممچی شده؟!!!

میرنا:منم زیاد یادم نمیاد یه دفعه یه زنی که شبیه ملکه ها بود اومد جلومونو بعدش همون سائولار بهش حمله کرد و دیگه زیاد یادم نیست.

میوکی هم به حالت نرمالش برگشته بود چشماشو باز کرد و گفت:چی شده؟

میرنا:ما هم اندازه ی تو میدونیم!!!!

میوکی کریستال رو دید که کاملا به خواب رفته بود بعد تکونش داد وگفت:هی کریستال بیدار شو الان برای چرت زدن خیلی زوده!!!

کریستال:اومممم نمیتونستی بذاری یه خرده بیشتر بخوابم

فیلیز:الان وقت حرف زدن در مورد اینا نیست من باید بفهمم موضوع چیه؟

میرنا:هی هی صبر کن اینجا من نباید چیزی بفهمم؟

میوکی:هی میرنا توی جبیت یه پاکته!!!!!

میرنا:چییی؟

و پاکت رو درآورد و گفت:این دیگه چیه؟!!!!!

کریستال:بازش کن!!!!

میرنا بازش کرد ولی به محض این که بازش کرد یه وردی ازش بیرون اومد!

همه:

فیلیز:!!!!!

بعد تاری ها ناپدید شد و چهره یه زن توش دیده شد که همون ملکه لائورا بود!!!!

میرنا:هآهههههاین همون زنه است!!!!

بعد لائورا حرف زد:میرنا هاچینسون مگه نه؟

میرنا:اومممممم بله!!!!

لائورا:من مدت زیادی بود که دنبال تو میگشتم تقریبا میتونه ده سال شده باشه خوش حالم از این که پیدات کردم!!!

میرنا:دنبال من؟چرا دنبال من؟!!!!

لائورا:اسم من لائورائه ملکه ی سرزمین دریم ملودی البته دیگه نمیتونم خودمو ملکه خطاب کنم چون که فکر کنم باعث تمام رنج های دریم ملودی منم من حتی به فیلیز هم لطمه زدم!!!!!

میرنا:چرا اینا رو میگین میگن دشمنی سائولار و شوناک و همین طور سردسته شون سر شماست چرا خودتونو گناه کار میدونین؟

کریستال:اومممم و میشه یه خرده غیر رسمی تر صبحت کنین ما از این حرفا سردرنمیاریم!!!!

لائورا:این موضوع داستان خیلی طولانی داره مه خودتون باید دنبال کنینش ولی آره دشمنی اونا به خاطر منه و من برای این که جلوشونو بگیرم احتیاج به نیروی تو دارم میرنا هاچینسون!!همینطور همکاری فیلیز دامیان!!!

میرنا:من؟!!!

لائورا:بله حالا حاضری کمکم کنی؟

کریستال:البته ک کمک میکنه!!!

همه باهم چی؟؟!!!!

کریستال:چیه مگه داره میگه احتیاج داره و میرنا وظیفشه که کمک کنه!!!

میرنا:اوهههخخخخخخ کریستال!!!

کریستال:هممون همکاری میکنیم!

لائورا:خوبه ممنونم از همکاریتون پس توی گلخونه سلطنتی منتظرتون هستم!!!

و بعد اون نور و همینطور لائورا غیب شد!!!!

کریستال:واووو میرنا میگما اون خیلی شبیه توئه ها!!

میرنا:شبیه من نه نه بهتر بود بگی شبیه مادرم!!!

بعد رفت پیش فیلیز و گفت:خب قسمت این بود که ما باهم یه گروه بشیم بعد دستشو طرف فیلیز دراز کرد و گفت:بیا ما میتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم بیا بریم پیش لائورا!!!!

فیلیز:اوههمخیلی متاسفم ولی دیگه توان این کار نیست!و دست میرنا رو کنار زد و از جلوش رد شد!!

میرنا:هییی وایسا مگه نشنیدی لائورا گفت به هممون احتیاج داره!بهتره ماهم باهم همکاری کنیم تا بتونیم دشمن هارو شکست بدیم!

فیلیز:نه شما نمیتونین با اون دوتا هیولا بجنگین اونا روز به روز قدرتمند تر میشن همینطور خطرناک تر بهتره که تمامی این صحنه ها رو فراموش کنین و بگردین خونه تون شب خوش دوروز تموم باهم بودیم!!!

میرنا:هیی صبر کن این که عادلانه نیست عادلانه نیست که لائورا رو متظر بذاریم صبر کن ولی آخه من کلی سئوال از تو همینطور لائورا داشتم که بپرسم!!!

میوکی و فیلیز از میرنا و کریستال دور شدن!!!

میوکی:فیلیز من مت اصلا نمیفهمم چرا آخه دست رد به سینه اش زدی تازه لائورا هم گفت که به هممون احتیاج داره به نظر من اگه ما میتونستیم باهم متحد بشیم میتونستیم بریم به جنگ به قول تو اون هیولاها!!!!

فیلیز:میوکی!!!!ساکت شو!!

میوکی:هوممممم

فیلیز:من به یه همدست یا هم گروه احتیاج ندارم!!!

بعد گذاشت رفت.

میرنا:سردرنمیارم اون چرا این جوری میکنه؟

کریستال:هاممبیخیالش شو میرنا!!!

میرنا:چطور بیخیالش شم لائورا گفت که به هممون احتیاج داره ولی چرا آخه اون این موضوع رو جدی نمیگیره؟!!!!

کریستال:میرنا اون اخلاقش همینطوریه!!!

بعد گفت:وایی یادم رفت!!!

میرنا:چی یادت رفت؟

کریستال:من امروز مسابقه فوتبال داشتم!!

میرنا:فوتبال ولی تو که به من گفتی والیبال استاد بودی!

کریستال:هم والیبال بازی میکردم هم فوتبال ولی فوتبال رو ادامه دادم!!

از اینا گذشته باید هرچه زودتر خودمو برسونم بدو بدو بیا بریم!

بعد دست میرنا رو گرفت و دوید و رفت

وقتی رسیدن دیدن فعلا همه دارن نرمش قبل از بازی رو میکنن!!

کریستال:اوهههخخخ خدا رو شکر دیر نرسیدیم

میرنا:ولی اینجا دقیقا شبیه همون جاییه که فیلیز داشت بسکتبال نگاه میکرد.

بعد رفت پیش دخترایی که بسکتبال بازی میکنن یکیشونو صدا زد و گفت:ببخشید تو فیلیز دامیان رو میشناسی؟

دختره گفت:شوخی میکنی مگه میشه کسی نشناستش اون از معروف ترین بازیکن های اینجاست یا بهتر بگم بود!

میرنا:واقعا پس چرا دیگه نمیاد بازی کنه؟

دختره هوم کرد و گفت:کسی نمیدونه چرا ولی واقعا خیلی قوی بود بازیکن های تیم مقابل عمرا حریفش نمیشدن!!

میرنا:اخلاقش چطور بود؟

دختره:راستش دختر خوبی بود و باید بگم با وجودی که 14/15سال بیشتر نداشت ولی حسابی رسمی و قوی و منطقی بود و حرف زدنش مثل زن های عاقل 30ساله بود کسی باورش نمیشد!!یعنی چی میگن با اون سن کمش نمونه ی یه زن کامل بود!

میرنا:وایی!!

دختره:ببخشید بازی شروع شد من باید برم!!

میرنا:چی چی بازی شروع شد منم باید برم!!

بعد دوید رفت طرف بازیکن های فوتبال و دید بازی شروع شده به وظیفه خودش دید که کریستال رو تشویق کنه!!

میرنا:بدو کریستال بدو!!

کریستال:همینطور که میدوید توی دلش گفت:بجنب دختر تو موفق میشی خودت رو باور کن هههه باور کن که میتونی!!

میرنا:بجنب کریستال تو موفق میشی!!

کریستال:اوهههبجنب اگه به همین زودی خسته بشی نمیتونی موفق بشی بجنب!!

نیم ساعت تموم بازی کردن و در آخر تیم کریستال موفق شد!!

کریستال:اوهههههموفق شدم!!!!!

من موفق شدم!!!!!!!!

بعد یکی از بازیکن های تیم کریستال اومد و پرید توی بفل کریستال!!

و گفت:تو موفق شدی کریستال!!!!!1

کریستال:اوخخخخخممنونممیگم هوا سرده چرا چیزی نپوشیدی؟

بازیکن:به اندازه کافی عرق کرده بودم دیگه چیز دیگه ای نمیخوام!!


خب اینم از این قسمت امیدوارم خوشتون اومده باشه!!

چند سئوال

1-به نظرتون دخترا رو چجوری با ملکه لائورا روبه رو کنم؟

2-شما از اخلاق فیلیز خوشتون میاد به نظر من همینشه که خیلی باحاله!!!

خب به هر حال بای

 

 


نظرات شما عزیزان:

Angelia
ساعت1:44---1 مرداد 1393
1.اوممم با هیجان و خجالت


2.چرا از اخلاقش بدم بیاد؟
پاسخ:هه


VAMPIRE GIRL
ساعت3:38---9 تير 1393

- نه راستشو بخوای از کریستال خیلی بیشتر خوشم میاد


R.J.SHADOW10
ساعت17:28---9 آذر 1392
سلام ببخشید دیر شد خیلی خیلی خیلی کار داشتم وقت نکردم بیام!

خیلی عالی بود!

1.سر برنامه.

2.اره بدک نیست میدونی شبیه کیه؟شبیه لئونورا دوست جودی تو بابا لنگ دراز.
پاسخ:سی!!!


صوفی
ساعت13:34---1 آذر 1392
عالی بود..





جواب سوال ها

1-اوم خب تو قصر وقتی دارن با فیلیز دعوا می کنن!!!

2-اره
پاسخ:میسی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


سلام به وبلاگ من خوش آمدید من در این وبلاگ داستان مینویسم که امیدوارم خوشتون بیاد میتونین منو آلتین یا لوچیا آنا صدا کنین یا گوگو تماگو درضمن من دراین وب عضوم http://dastanmn.mihanblog.com تورو خدا بهش سر بزنین قول میدم پشیمون نشین
آخرین مطالب
همسایه ها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رویاهای یک ستاره و آدرس mirena.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 42
بازدید ماه : 42
بازدید کل : 56819
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 252
تعداد آنلاین : 1